جگرت نیست.

 

قوت بازوي من بود كه افتاده به خاك

همه ي نيروي من بود كه افتاده به خاك

 

اين همان است كه ياري ولايت مي كرد

مثل يك شير ز اسلام حمايت مي كرد

 

در احد هر كه به خون جگرش مي گريد

هر پسر بر سر نعش پدرش مي گريد

 

اي عمو جان يه سر پيكر تو گريه كنم

من به جاي پدر و مادر تو گريه كنم

 

مثل تو هيچ كسي كشته در اين صحرا يست

به خدا هيچ كسي چون تو شهيد ، اینجا نيست

 

چه سرش آمده هر عضو تنش مثله شده

گوش و بيني و دو دست و دهنش مثله شده

 

فكري امروز به حال بدنش بايد كرد

شده با خار و علف هم كفنش بايد كرد

 

صورتش زود بپوشان كه ز ره خواهر او

تا رسد خاك به سر ريزد بالا سر او

 

خواهرش گر برسد موي پريشان بكند

دشت را گريه ي او شام غريبان بكند

 

در غم دلبر خود پاره گريبان بكند

خواهرانه دل ما را همه سوزان بكند

 

مگذاريد صفيه برسد تا اينجا

مگذاريد ببيند رخ خونينش را

 

لحظه اي سخت تر از ماندن من اينجا نيست

بدنت مانده ولي بر تو چرا اعضا نيست ؟

 

زرهت پاره ، كمان و سپرت باقي هست

جگرت نيست ولي شكر ، سرت باقي هست

 

باز هم شكر عمو، رأس تو بر نيزه نرفت

باز هم شكر كه در حلق تو سر نيزه نرفت

 

نزده بوسه به پاره گلويت خواهر تو

با صفيه كه نزد حرف ز نيزه سر تو

 

اي عمو راس تو در بزم شرابي كه نرفت

به تماشا سوي هر شهرخرابي كه نرفت

 

باز هم شكر سر پاكت عمو چوب نخورد

گاه دندان و گهي پاره گلو چوب نخورد

 

الامان واي حسين واي سر شاه شهيد

تا نفس هست مرا ، گويم : " مالي ليزيد "

 

رضا رسول زاده


بالا گرفت روز  اُحد تا که کارزار

شد آسمان روشن آن روز تارِ تار

 

 آتشفشان شده اُحد از بس گدازه ريخت

از آسمان و خاک زمين خون تازه ريخت

 

 حمزه در آن ميانه که گرم قتال شد

کم کم براي حمله ی‌ دشمن مجال شد

 

 آنقدر روبهان به شکارش کمين زدند

تا نيزه اي به سينه ی آن نازنين زدند

 

 حمزه که رفت قلب رسول خدا شکست

خورشيد چشمهاي رئوفش به خون نشست

 

 لبريز زخم بود و جراحت دل نبي

از دست رفته بود همه حاصل نبي

 

 ميدان خروش ناله ی‌ واويلتا گرفت

عالم براي غربت حمزه عزا گرفت

 

 جانم فداي پيکر پاک و مطهرش

جانم فداي زخم فراوان پيکرش

 

 اما هنوز غربت آن روز مانده بود

داغي عظيم بر دل عالم نشانده بود

 

 خواهر کنار جسم برادر رسيد و بعد

آهي ز داغ لاله ی پرپر کشيد و بعد

 

 پيمانه هاي صبر دل او که جوش رفت

آنقدر ناله زد که همان جا ز هوش رفت

 

 آري دلم گرفته ز اندوه ديگري

دارم دوباره ماتم مظلومه خواهري

 

 زينب غروب واقعه را غرق خون که ديد

از خيمه تا حوالي گودال مي دويد

 

 ناگاه ديد در دل گودال قتلگاه

درخون تپيده پيکر سردار بي سپاه

 

 پس با زبان پُر گله آن بضعه ی‌ بتول

رو کرد بر مدينه که يا أيها الرسول

 

 اين کشته ی‌ فتاده به هامون حسين توست

اين صيد دست و پا زده در خون حسين توست

 

حمزه که رفت

 

حمزه که جان عالم و آدم فداي او

لب باز مي کنم که بگويم رثاي او

 

مردي که در شجاعت و هيبت نمونه بود

در غيرت و شکوه و شهامت نمونه بود

 

 شير خدا و شير نبي فارس العرب

در انتهاي جاده ی مردانگي، ادب

 

 هم يکه تاز عرصه ی جنگ و نبردها

هم آشناي بي کسي اهل دردها 

 

هنگام رزم و حادثه مردي دلير بود

خورشيد آسماني و روشن ضمير بود

 

 شب هاي مکه شاهد جود و کرامتش

گل داشت باغ شانه ی او از سخاوتش

 

 او صاحب تمام صفات حميده بود

دل را به نور حضرت حق پروريده بود

 

 الگوي اهل سرّ و يقين بود طاعتش

يعني زبانزد همه مي شد عبادتش

 

 در آسمان مکه ی دلها ستاره بود

بر قلبهاي خسته اميدي دوباره بود

 

یوسف رحیمی



نور چشم پیمبری حمزه
چه قدَر مثل حیدری حمزه


اسدالله دیگری حمزه

به خداوند، می حمزه


ای مُلقّب به سیّدالشهدا

حامی مُخلص رسول خدا


هم عمو هم برادرش بودی

همه جا یار و یاورش بودی


تو علمدار لشکرش بودی

جنگجوی دلاورش بودی


تا نظر بر سپاه می کردی

روزشان را سیاه می کردی


بین لشگر وجود تو لازم

بین میدان، حریف تو نادم


افتخار قبیله ی هاشم

می نویسم برای تو دائم


می نویسم کمال داری تو

مثل جعفر دو بال داری تو


بی سبب نیست این که "سرداری"

به علی رفته ای جگر داری


وقت حمله به سینه پر داری

همه دیدند که هنر داری


با دو شمشیر حمله می کردی

وَ دمار از همه در آوردی


مرحبا بر تو ای عموی رسول

که چنین شد سفید، روی رسول


با تو محفوظ چار سوی رسول

کم نگردید با تو موی رسول


کاش حمزه مدینه هم بودی

دور بیت الحزینه هم بودی


بیعتت با نبی چه دیدن داشت

اَشهدت آن زمان شنیدن داشت


عطر اسلام تو وزیدن داشت

رنگ بوجهل هم پریدن داشت


با کمانت سرش ز هم پاشید

از تو و نام حمزه می ترسید


ما پیاده ولی سواره، شما

یکی از راه های چاره، شما


روضه های پر از اشاره، شما

تکّه تکّه و پاره پاره، شما


اهل بیت از تو یاد می کردند

بر تو گریه زیاد می کردند


در کمین بود، نیزه را انداخت

پیکرت را چه بی هوا انداخت


تا نبی روی تو عبا انداخت

همه را یاد بوریا انداخت


اوّلین رکن پنج تن می خواند

روضه ی شاه بی کفن می خواند


ته گودال پیکرش افتاد

جلوی چشم خواهرش افتاد


جای خنجر به حنجرش افتاد

ناله ای زد وَ مادرش افتاد


یا بُنَیَّ ذبیح عطشانم

یا بُنَیَّ قتیل عریانم

 

شاعر : محمد فردوسی


سایت ادبی شهید رابع استهبان   ,تو ,هم ,حمزه ,كه ,سر ,بود   ,هم شكر ,باز هم ,بر تو ,می کردیمنبع

شهادت حمزه عموی پیامبر خدا (سیدالشهدا)

جهاد كشاورزی

جولان آل شیطان

عید سعید فطر

به یاد امام خمینی(ره)

یا مهدی (عج)

امیرالمؤمنین

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

جک پارکینگ موتور لاین مطالب جذاب اطلاعات گردشگری از سرتاسر جنوب شرق آسیا دانلود فایل دستمال توالت فروشگاه عروس خانم بزرگترین مرکز خرید فیلم در ایران قیمت فروش آنلاین تردمیل تخفیف